Considerations To Know About داستان های واقعی
Considerations To Know About داستان های واقعی
Blog Article
پرونده شبح گرین بریر، همچنین یک سابقه تاریخی ایجاد کرد. به عبارت دیگر، این تنها مورد مستند محکومیتی است که بر اساس شهادت یک روح انجام شده است.
قوانینِ خوب رو دوست دارم… برای خودتون؛ دلتون؛ حالتون و خانوادتون قانون هاي قشنگ بذارید؛ بعداً حسرت قانون هاي گذاشته نشده رو نداشته باشید!
داستان این کتاب از وقایع واقعی گرد اوری شده و بعد از خواندن داستانهای جالب شما و علاقه ای که از خوانندگان مشاهده کردم تصمیم بر این گرفتم تا یکی از داستانها را به اشتراک بگذارم تا شما خوانندگان عزیز هم از خواندن این داستان لذت ببرید.
داستان
اما یک راهحل وحشتناک دیگر برای جلوگیری از به اشتباه دفن شدن افراد زنده معایناتی برای تشخیص صحیح مرگ برود. در واقع، در معاینات تشخیص مرگ گاهی انگشتان دست فرد را قطع میکردند یا حتی در مواردی ستونی از دود تنباکو را به درون رودهی فرد میفرستادند.
ناگهان، مرد دست خود را بالا آورد و دخترک جیغ بلندی از ته دل کشید. در دست چپ او سر بریدهی پدرش بود! دختر پشت سر هم جیغ میکشید. نمیتوانست خودش را کنترل کند.
ظاهراً کارولین پرون توسط روح تایر نیشگون گرفته شده بود و شدیداً سیلی خورده بود.
داستان واقعی ارواح این خانه بعدا گزارش شد. در سال ۱۹۶۵، این عمارت بهعنوان یک موزه (مرکز فعالیتهای ماوراء الطبیعه) به روی عموم باز شد. میهمانان از حضور ارواح (احتمالاً از مستاجران سابق آن) خبر دادهاند.
رسانهها برای توصیفش به او لقب «غریبه زیبا» را دادند و به زودی مشخص شد که او شوهری داشته که از او جدا شده است.
وارنها در سال ۱۹۷۴ برای خدمتکردن استخدام شدند، اما در نهایت پرونها پس از تسخیر شدن موقتی کارولین پرون، از آنها خواستند که آنجا را ترک کنند. ظاهراً دخترش از نزدیک شاهد داستان واقعی ارواح بوده است.
در اروپای قرن هجدهم و نوزدهم، بهویژه در انگلستان دوران ویکتوریایی تعداد کسانی که به اشتباه دفن میشدند آنچنان زیاد بود که تابوتسازان به فکر ساخت تابوتهای ویژهای افتادند. این تابوتهای ایمن طوری طراحی شده بودند که فرد بتواند با دمیدن در شاخ یا به صدا در آوردن زنگوله دیگران را خبر کند.
در ابتدا پلیس هیچ سرنخی از فرد ضارب یا دلایلی برای به قتل رساندن این خانواده در دست ندارد و کاپوتی با خلاقیت بینظیر خود قطعات را کنار هم قرار میدهد، مصاحبه میکند، به زوایای گوناگون این جنایت سرک میکشد و در نهایت داستانی را پیش روی مخاطبان قرار میدهد که چیزی کم از یک تحقیق تمامعیار جنایی و پلیسی ندارد.
بنابراین، بدون هیچ پمپ سالم و درحالیکه کاملاً از مسیر خارج شده بود، کاپیتان تصمیم گرفت کشتی را رها کند تا سعی کند افراد خود را نجات دهد.
وقتی از پنجره مغازه اسباب بازی فروشی عبور می کردن، دختر بچه بازوی مادرشو گرفت و بهش گفت که میخواد داخل این مغازه رو ببینه.
نیازی به گفتن نیست که هیستر هفتهها نمیتوانست بخوابد. سپس بازدیدها آغاز شد.